معنی علامت کارخانه

تعبیر خواب

کارخانه

۱ـ دیدن کارخانه در خواب، علامت آن است که وظایف خود را با موفقیت به انجام خواهید رساند.

۲ـ دیدن کارخانه متروک و ویران در خواب، علامت بیمار شدن و بداقبالی است.
- آنلی بیتون

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

کارخانه

کارخانه. [ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) دکان و حانوت و پیشه گاه و جائی که در آن پیشه و صنعتی را به انجام میرسانند. (ناظم الاطباء). آنجا که عده ٔ بسیاری کارگر به یک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن. معمل. دستگاه. دستگاه ماشین. کارگاه: نخجوان از اقلیم چهارم است... حقوق دیوانیش صد و سیزده هزار دینار است اجنان آن را کارخانه میخوانند جهت آنکه معدن آنجاست. (نزهه القلوب ج 3 ص 89). و از برای کارخانه ها و حوضهای بزرگ و جایها که آب ازآن کشند و انبارات یعنی برکه ها. (تاریخ قم ص 42).
دهان تیشه ٔ فرهاد شد بخون شیرین
هنوز مزد ازین کارخانه میطلبم.
صائب (از آنندراج).
عالیجاه ناظر بیوتات، ریش سفید و صاحب اختیارکل سی و سه کارخانه ٔ بیوتات معموره و ریش سفید صاحبجمعان است. (تذکره الملوک چ 2 ص 12). آنچه بجهت اخراجات سالیانه ٔ هر کارخانه از نقد و جنس، از قرار بر آورد مشرفان احتیاج داشته باشد، تفصیلی یا عریضه یی نوشته نزد ناظر بیوتات آورد. (ایضاً ص 28). بابت آنچه کرکراقان به کارخانه آورده قبض بازیافت نمایند. (ایضاً ص 66).
- امثال:
کار را از کارخانه باید آموخت. (جامع التمثیل).
|| مجموعه ٔ اسباب و چرخهای یک دستگاه: کارخانه ٔ ساعت، کارخانه ٔ اتومبیل. || مطبخ بزرگ. || در اصطلاح بنایان، خانه ای که در آن به بنائی مشغولند. || نگارخانه، جای پرنقش:
از رنگ رنگ خانه که فرموده ای مرا
خانه ام ز کارخانه ٔ آذر نکوتر است.
خاقانی.
آن پری پیکر حصارنشین
بود نقاش کارخانه ٔ چین.
نظامی.
|| (مجازاً) دنیا. جهان. گیتی:
اینچنین کارخانه ای در دست
تو چنان خفته ای چه عذرت هست.
اوحدی.
فی الجمله اعتبار مکن بر دیار دهر
کاین کارخانه ای است که تغییر میکنند.
حافظ.
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچوتوئی یا به فسق همچو منی.
حافظ.
در کارخانه ای که ره علم و عقل نیست
وهم ضعیف رای فضولی چرا کند.
حافظ.
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست.
حافظ.
بنوک خامه رقم کرده ای سلام مرا
که کارخانه ٔ دوران مباد بی رقمت.
حافظ.
- امثال:
به کارخانه ٔ خدا نمیتوان دست برد. (تداول عامه).
برای انواع کارخانه ها و مؤسسات صنعتی رجوع به لغت «صنایع ایران » در حرف صاد از همین لغت نامه و به مجلدات «آمار فعالیت های صنعتی ومعدنی کشور» نشریه ٔ وزارت صنایع و معادن شود.

کارخانه. [ن َ / ن ِ] (اِخ) نام ایستگاه شماره ٔ ده راه آهن شمال است که پیشتر «کارخانه ٔ قند» گفته میشد.

کارخانه. [ن َ / ن ِ] (اِخ) دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 32هزارگزی جنوب باختری تویسرکان و 11هزارگزی کنار رودخانه ٔتویسرکان، جنوب راه شوسه ٔ تویسرکان بکرمانشاه جلگه ٔسردسیر مالاریائی است. سکنه ٔ آن 593 تن میباشد. آب از رودخانه ٔ قلقل رود است. محصول آنجا غلات، انگور، قلمستان، لبنیات، حبوبات و پنبه است. شغل اهالی زراعت وگله داری است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و از نهاوند و فرسفج اتومبیل میتوان برد.دبستان و مسجد دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

کارخانه. [ن َ / ن ِ] (اِخ) دهی جزء دهستان سربند شهرستان اراک، واقع در 28000 گزی جنوب باختری آستانه، کوهستانی، سردسیر، سکنه ٔ آن 202 تن. آب از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، بنشن، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).

کارخانه. [ن َ / ن ِ] (اِخ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه، واقع در 3هزارگزی خاور کنگاور و 2هزارگزی شوسه ٔ کنگاور همدان. دشت سرد معتدل است. سکنه ٔ آن 477 تن میباشد و آبش از قنات است. محصول آن غلات، حبوبات، انگور، قلمستان، چغندرقند میباشد و شغل اهالی زراعت است واتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


علامت

علامت. [ع َ م َ] (ع اِ) علامه. نشان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، عَلام، علامات. و در تداول فارسی زبانان به علائم (علایم) نیز جمع بسته شود. || نشانی که در راه برای رهنمونی برپا سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || داغ. (ناظم الاطباء). نشان. || حد فاصل میان دو زمین. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || علم و رایت. (ناظم الاطباء). درفش. (لغت فرس اسدی): حسن فرمود تا علامت بزرگ را پیش تر بردند. (تاریخ بیهقی ص 39). من بجای خود بایستادم، ابوالفضل و علامت وچتر سلطان پیش آمد. (تاریخ بیهقی ص 166). امیر علامت را میفرمود تا پیشتر می بردند. (تاریخ بیهقی ص 113). سرهنگان را خلعت دادند و علامت. (تاریخ بیهقی ص 401).
در جنگ و در سفر زد و سایه جدا مباد
از سایه ٔ علامت و از سایه ٔ همای.
فرخی.
|| صلیب مانندی که بر چوب یا آهن افقی آن از سوی پائین شالهای ترمه آویزند و از سوی زبر لاله وتندیس هائی از مرغ و جز آن نصب کنند. و در میانه زبانه ای از فلز طویل دارد و بر نوک آن فلز، پر یا گلوله ای از شیشه ٔ الوان نصب کنند، و این زبانه های فلزی که به «تیغ» مشهور است سه یا پنج باشد. و در مراسم عزاداری محرم پیشاپیش دسته ها به حرکت آرند، و حامل آن را «علامت کش » گویند.

فرهنگ فارسی هوشیار

علامت

(اسم) نشان نشانی. توضیح در فارسی زبانان به علایم (علائم) جمع بسته شود، نشانی که در راه برای رهنمونی بر پا سازند، داغ کی، حد فاصل میان دو زمین، علم رایت درفش (سپاهیان)، صلیب مانندی که بر چوب یا آهن افقی آن از سوی پایین شالهای ترمه آویزند و از سوی بالا لاله ها و تندیسهایی از مرغ و جز آن نصب کنند و در میانه زبانه ای از فلز طویل دارد و بر نوک آن فلز پر یا گلوله ای از شیشه الوان نصب کنند و تعداد این زبانه ها (که تیغ نام دارند) 3 تا 5 است و در مراسم عزا داری محرم علامت را پیشاپیش دسته ها به حرکت آورند و حامل آن را علامت کش می نامند جمع: علامات. یا علامت گرداننده. نشانه ای که جلو نوتها واقع می شود و صدای آن ها را تغییر دهد و معمول ترین آن ها ازین قرار است: دیز: بمل بکار. نشان، نشانی که در راه برای رهنمونی بر پا سازند


کارخانه

آنجائی که عده بسیاری کارگر بیک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن

فرهنگ معین

کارخانه دار

(~.) (ص فا.) = کارخانه دارنده: رییس کارخانه، صاحب کارخانه، کارخانه چی.


کارخانه

(نِ) (اِمر.) جایی که عده بسیاری کارگر به صنعت یا پیشه ای مشغول هستند.

فرهنگ عمید

کارخانه

ساختمانی که در آن به‌وسیلۀ ماشین‌آلات به تولید کالا می‌پردازند،
[قدیمی] آشپزخانه،
موتور: کارخانهٴ ساعت،
[قدیمی، مجاز] کارگاه نقاشی یا جای پُرنقش: آن پری‌پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانهٴ چین (نظامی۴: ۶۵۹‌)،
[قدیمی، مجاز] دنیا، جهان، گیتی،
[قدیمی] مجموعۀ آلات و ادوات جنگی،

معادل ابجد

علامت کارخانه

1418

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری